جدول جو
جدول جو

معنی میدان آرا - جستجوی لغت در جدول جو

میدان آرا(دَ گَهْ نِ)
میدان آرای. آرایندۀ میدان. میدان آراینده. سوارکار ماهر که در میدان جنگ یا گوی بازی با اسب هنرنمایی کند. مرد کارزاری که در آوردگاه هنرها کند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میدان دار
تصویر میدان دار
کسی که یک تنه در میدان تاخت و تاز کند
فرهنگ فارسی عمید
(حَ شِ کَ)
آرایندۀ گیهان. آرایش دهنده گیتی. آذین کننده جهان و کیهان
لغت نامه دهخدا
(دَ رَدَ / دِ)
میدان گراینده. آنکه میل به میدان کند. آنکه روی به میدان آرد جنگ آزمایی را. مایل به جنگ و نبرد در میدان جنگ:
شد از چنبر مهد میدان گرای
ز گهواره در مرکب آورد پای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مِ مُ ظَفْ فَ)
دهی است از دهستان لادیز بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری میرجاوه با 100 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. ساکنان از طایفۀ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ سُ)
دهی است از دهستان بالا تجن بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری شاهی با 370 تن جمعیت. آب آن از نهر هتکه رود خانه تالا و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام نوعی از انگور باشد. (فرهنگ جهانگیری). نوعی از انگور باشد و در خراسان بسیار است. (برهان) (از آنندراج) ، سرای میانی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار، واقع در 11هزارگزی جنوب شهسوار با 70 تن سکنه. آب آن از رود و چشمه و نهر و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میان سرا
تصویر میان سرا
حیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی